«پردهی "چشمهایش" صورت سادهی زنی بیش نبود. صورت کشیدهی زنی که زلفهایش مانند قیر مذابی روی شانهها جاری بود. همه چیز این صورت محو مینمود. بینی و دهن و گونه و پیشانی با رنگ تیرهای نمایان شده بود. گوئی نقاش میخواسته است بگوید که صاحب صورت دیگر در عالم خارج وجود ندارد و فقط چشمها در خاطرهی او اثری ماندنی گذاشتهاند. چشمها با گیرندگی عجیبی به آدم نگاه میکردند. خیرگی در آنها مشهود نبود، اما پردهی حائل بین صاحب خود و تماشاکننده را میدریدند و مانند پیکان قلب انسان را میخراشیدند. آیا از این چشمها می بایست در لحظهی بعد اشک بریزد؟ یا اینکه خندهی تلخی بجهد؟ اما دور لبها خندهای محسوس نبود. آیا چشمها تنگ و کشیده بودند تا بخندند و تماشاکننده را به زندگی تشویق کنند و یا دلخستهای را بچزانند؟ آیا این چشمها از آن یک زن پرهیزگار از دنیا گذشته بود یا زن کامبخش و کامجوئی که دنبال طعمه میگشت، یا اینکه در آنها همه چیز نهفته بود؟ آیا میخواستند طعمهای را به دام اندازند؟ یا له له طلب و تمنا میزدند؟ آیا صادق و صمیمی بودند یا موذی و گستاخ؟ عفیف یا وقیح؟ آیا بیاعتنائی جلوهگر شده بود؟ یا التماس و التجاء؟ اگر التماس میکردند چه میخواستند؟ این نگاه، این چشمهای نیمخمار و نیممست چه داستانها که نقل نمیکردند.»/ بخشی از داستان
چشمهایش، برجستهترین رمان بزرگ علوی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ منتشر شد. علوی در این رمان به توصیفی دقیق و موشکافانه دربارهی زندگی و احساسات زنی به نام فرنگیس دست زده است. ماکان استاد نقاشی و یک مبارز سیاسی حکومت دیکتاتوری رضاشاه پهلوی است که در دوران تبعید از دنیا میرود. راوی داستان، ناظم مدرسهای است که نمایشگاهی از آثار ماکان در آن برپا شده است. او در میان آثار استاد، متوجه پردهای به نام "چشمهایش" میشود. ناظم میخواهد راز نهفته در چشمهای زن پرده را دریابد چون تصور میکند صاحب این چشمها در مرگ استاد نقشی داشته است. بالاخره پس از سالها موفق میشود با فرنگیس ملاقات کند و داستان آشناییاش با استاد را از زبان او بشنود. فرنگیس عاشق ماکان بوده است و به خاطر این عشق چندین بار خود و خانوادهاش را به خطر انداخته و حتی بدون درکی از مبارزه، وارد مبارزات سیاسی شده و در نهایت هم به خاطر نجات جان ماکان به ازدواجی مصلحتی تن داده است. اما ماکان که همهی هستیاش را در راه مبارزه داده گویی توان رویارویی با عشق فرنگیس را نداشته است. فرنگیس پس از مرور اتفاقها از همهی تلاشش برای این عشق مطمئن میشود و به آرامش دست مییابد. او به پردهی "چشمهایش" که گویی دروغین است نگاه میکند و به ناظم مدرسه میگوید: «استاد شما اشتباه کرده است. این چشمها مال من نیست!»
نگارش این رمان براساس یادداشت نویسنده که در انتهای کتاب آمده، شش ماه به طول انجامیده است. از این رمان به عنوان سندی از تاریخ معاصر ایران و دورهی حکومت رضاخان در تاریخ ادبیات ایران یاد میشود. صاحبنظران معتقدند علوی در نگارش چشمهایش تحت تاثیر صادق هدایت و بوف کور بوده است. پرسشها، توهمها، جاذبهها و دافعهها، عشق و نفرت و فریبندگی، همه و همه با شیوهای مشابه شیوهی هدایت در این داستان توصیف شده است. از طرفی علوی تحت تاثیر ادبیات غرب به ویژه ادبیات روسی نیز بوده است و توصیفهایش به این ادبیات نیز شباهت دارد.
عالی بود. خوندن این کتاب زیبا رو توصیه میکنم.
یه رمان معمولی من به خاطر معروف بودنش خریدم خوندم ولی منو هیجان زده نکرد. رمان بهتر از این خیلی پیدا میشه کرد.
من اولین بار بود این کتاب رو میخوندم.
متاسفانه نسبت به تعریف های بسیاری که در مورد این کتاب شنیده بودم بسیار ضعیف تر بود.
چهل پنجاه صفحه اول کاملا شما رو در مورد ادامه دادن خواندن کتاب مایوس میکنه جوری که حتی ممکنه کتاب رو کنار بگذارید.
ولی به مرور بهتر میشه.
در کل به نظرم داستان فوق العاده ای ...
برای شروع کتاب خواندن انتخاب درستی کردم،
اصلا خوشم نیومد خیلی کسل کننده بود خیلی؛در حد رمانهای فهیمه رحیمی هست